زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
آه، ای بیکـفنِ کرب وبلا وایحسین تنت اینجاست سرت رفته کجا وایحسین خاک عالم به سرم خاک نکردند تو را خاکآلـود تنت گـشته رها وایحسین آنقدر دور تو شمشیر و سنان ریخته است شده گودال تو چون کوه منا وایحسین پـدرت از زرهِ قـیـمـتی عَـمْر گذشت از لباست نگـذشـتـند چرا وای حسین چـادر سوخـتـهای دارم اگر بگـذارند میکشم بر تن تو جای عبا وایحسین روز جمعه نه، تو را روز دوشنبه کشتند قاتل مادرمان کشت تو را وایحسین هرکجا مادر تو بوسه زده نیزه زدند جایی یک بوسه نداری به خدا وایحسین قطعهقطعه شدی و بعد از آن ذبح شدی قتلِ صبرت به خدا کُشت مرا وایحسین تو کریمی غم انگـشتریت را نخورم بگو انگشت تو افتاده کجا وایحسین من که یک عمر فقط با تو سفر میرفتم حال با شمر روم شام بلا وایحسین کعب نی میخورم اما چه کنم این نامرد؟ بین مردم نـبـرد اسـم مرا وایحسین |